دستاوردِ افزوده

زنده یاد آموزش؛ زنده باد یادگیری!

دستاوردِ افزوده

زنده یاد آموزش؛ زنده باد یادگیری!

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ .... الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ

در عصر اطلاعات، بی سوادان کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند یا بنویسند، بلکه افرادی هستند که نمی ‏توانند یاد بگیرند و بازآموزی کنند.
یادگیری مستمر، فراگیرندگانی مستقل ‏تر، تواناتر و خوداتکا می طلبد که نیازهای دانشی در فعالیت‏ هایشان را خود بشناسند، خود بیابند و خود بفهمند.

آخرین نظرات

نکاتی پیرامون بازمهندسی

•زمانه و زمینه همواره در حال دگرگون شدن است. اندیشه بازمهندسی، هم معلول این دگرگونی است و هم علت دگرگونی...

 

•فشارهای محیطی، ظهور فناوری‏های جدید، و ... باعث شده تا سازمان‏ ها هر چه بیشتر نیاز به تغییراتی دارند که بتوانند برای خود قابلیت‏ ها و مزیت‏ های لازم را خلق و حفظ کنند.
 
•بازمهندسی جنجال ‏برانگیزترین نظریه مدیریتی دهه 90 میلادی است چرا که با تفکرات افراطی در کوچک‏ سازی کارها و تقسیم وظایف به مخالفت پرداخت و پارادیم «تقسیم کار» که ده ‏ها سال مسلط بود را تغییر داد.
 
نویسنده کتاب "بازمهندسی، منشور انقلاب در سازمان"  (مایک همر،1993)، این نظریه تجویزی را به این صورت تعریف کرد: «بازاندیشی بنیادین و بازطراحی ریشه‏ ای فرایندها برای دستیابی به پیشرفتی چشمگیر»
 
•آنچه که بازمهندسی را از سایر روش‏های مدیریتی پیش از خود متمایز ساخت و آن را به عنوان یک تئوری انقلابی در سازمان‏ ها و مباحث مدیریتی مطرح کرد، عبارت بود از مفهومی که بازمهندسی آن را در مرکز توجه قرار داد: "فرآیند"
 
•فرآیند یعنی مجموعه ‏ای از فعالیت‏ ها یا عملیات که یک یا چند ورودی را تبدیل به خروجی‏ ای می‏ کند که برای مشتری یا بهره‏ برداران ایجاد ارزش کند. تفاوت وظیفه با فرآیند همانند تفاوت جزء و کلّ است.
 
•بازمهندسی یک راه‏ حل بنیادی و پدیدآوردن تغییرات شدید در سطح سازمان است بطوریکه چگونگی انجام فعالیت‏ های تولیدی یا خدماتی را به سمت جلب رضایت استفاده ‏کنندگان داخلی و متقاضیان (مشتریان) و ذینفعان بیرونی،  تغییر می‏ دهد.
 

•بازمهندسی یکی از اندیشه ‏ها و رویکردهای تجویزشده برای مدیریت تغییر و تحول در سازمان است که مکمل سایر ابزارها و فنون محسوب می‏شود و نه جایگزین آنها (نظیر ساختاردهی مجدد، کوچک‏ سازی، برون‏ سپاری، اتوماسیون وظایف ، بازسازی سیستم ‏های اطلاعاتی،  بهبود مستمر، ... )

 

اصول و قواعد بازمهندسی

بازگشت از انتها ( از انتظار بهره ‏بردار به تعیین وظایف)

ترکیب افقی ( کارکنان چند مهارته و گروه ‏های چند وظیفه ‏ای)

تراکم عمودی ( ادغام تصمیم ‏گیری در رویه ‏های اجرایی)

نقطه تماس واحد (حائل میان بهره‏ بردار و فرایندهای داخلی)

ایجاد فرآیندهای موازی/روش‏ های چندگانه

انتقال فعالیت به نقطه‏ ای با منفعت بیشتر و هزینه کمتر

مدیریت تناقض ‏نماها ( تبدیل استبداد «یا» به انتخاب «و»)

شکستن چارچوب ‏ها و مفروضات فکری و عادات سازمانی

استفاده بایسته از نقاط و ابزارهای اهرمی (نظیر فاوا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۰ ، ۱۹:۰۰

اهمیت حکمت در مباحث مدیریتی و سازمانی رو به افزایش است. صاحب نظران سازمان برای مواجهه با چالش های جدید ناشی از تطابق با فناوری های پیشرفته و پیامدهای ناشی از مسایل پیچیده اقتصادی و اجتماعی به حکمت سازمانی توجه کرده اند. حکمت به ­عنوان اوج قضاوت عقلانی و اخلاقی، عامل موفقیت در سازمان است و لازمه تحقق آن، استفاده از یادگیری و بکارگیری دانش است، حکمت، فراتر از دانش، تفکری است که ظرفیت لازم مورد نیاز برای اطمینان از آیندۀ بلندمدت سازمان ها را تأمین می کند.  به نظر برخی از اندیشمندان مدیریت، رهبران و کارکنان سازمان از طریق پرورش حکمت می توانند به دانش و مهارت های مرتبط با مسئولیت ها و وظایف خویش توجه کنند و روش اکتساب و بکارگیری خلاقانه آنها را بیاموزند. 

امروزه با توسعه دسترسی به دانش و داده، می توان ادعا کرد که حکمت گمشده اصلی  و نیاز ضروری سازمانها می باشد. حکمت سازمانی، نه تنها توانایی انتخاب مؤثر و به کاربردن دانش مناسب در یک موقعیت خاص را بیان می کند، بلکه توانایی جمع آوری، یکی کردن و ارتباط این دانش با ابزارهای قابل قبول سازمانی را دربرمی گیرد؛ بنابراین، حکمت نه تنها به اعمال افراد نسبت داده می شود، بلکه اگر اکثریت کارکنان به دنبال عمل حکیمانه باشند، سازمان به عنوان یک کل، حکمت محور میشود.

با مطالعه مقالات علمی بین المللی در موضوع حکمت سازمانی، مشخص میشود که در فرهنگ های مختلف، هر یک از پژوهشگران با دیدگاهی خاص به این سازه پرداخته اند به طوریکه درک آنها از حکمت با یکدیگر متفاوت شده است و مفاهیمی چون قضاوتهای ارزشی، استدلال های بنیادین، دانش ضمنی و .... را به حکمت تعبیر کرده اند. البته در مجموع منظور داشته اند که حکمت عموما به عنوان سطح خیلی بالا یا نهایی از فهم و کارکرد انسان است و دغدغه عمومی کارکنان در یک سازمان حکمت محور، مصالح عموم مردم می باشد.

ارسطو معتقد بود حکیم شدن موجب شادشدن فرد میشود و انسان شاد کسی است که در عمل، یک فرد درستکار باشد و فضیلت های اخلاقی را در اولویت کارهایش قرار دهد. از نظر ارسطو، اخلاق جزء لاینفک حکمت است. انجام کار بی منت و درست، عین اخلاق است؛ اما انجام کار با توجه به سود شخصی، مطابق با نظر ارسطو، عین بی اخلاقی است.

در فرهنگ لغت فارسی، حکمت به معنای علم، حلم، راستی، درستی، عدل، کلام موافق حق، معرفت حقایق اشیا و انجام فعل پسندیده آمده است. در روایت ها نیز حکمت به معرفت، بصیرت، آگاهی در دین، اطاعت خدا و شناخت امام تفسیر شده است زیرا این معارف، سعادت بشر را تضمین میکند.

 

حکمت سازمانی

قضاوت، انتخاب و استفاده از دانش خاص در زمینه موضوعی مشخص را «حکمت سازمانی» (Organizational Wisdom)  مینامیم. به عبارت دیگر،حکمت سازمانی به توانایی انتخاب مؤثر و به کاربردن دانش مناسب در شرایط معین، مربوط است. برای روشن شدن این موضوع، چارچوبی در شکل ذیل ارائه میشود که داده، اطلاعات، دانش و حکمت را متمایز میکند و مفهوم حکمت سازمانی را در شناخت اینکه چگونه سازمان میتواند بهترین استفاده را از دانش خود بکند، معرفی میکند.

                                

داده (Data) به عنوان مشخصه ای که ارائه شده و قطعی یا پذیرفته شده است و براساس آن میتوان دربارۀ چیزی استدلال یا از آن نتیجه گیری کرد. داده ها، دریافت های عینی هستند که مواد خام سازه های مرتبه بالاتر به شمار میروند. اطلاعات(Information) ، متشکل از داده هایی پردازش شده است که برای دریافت کننده معنایی دارد یا یک مقدار دانسته یا دریافت شده راجع به آینده یا جزء اقدام ها یا تصمیم های مربوط به آن است. ویژگی مهم استفادۀ معمول از این اطلاعات اینست که قابل انتقال است و میتوان آنها را به بعضی امور مربوط کرد. دانش(Knowledge)، درک روشن اطلاعات است. اطلاعات را تحلیل و ترکیب میکنیم تا آن را کاملا بفهمیم و دانش شکل بگیرد. حکمت (Wisdom) بیش از این است. عمیقتر ، گسترده تر ، آشکار ، مشهود ، روشن ، مبهم ، تجربه شده و ساده و ....؛ همه این ویژگی ها را به طور همزمان دارد. اگر هدف، زندگی بهتر است، هر تعریفی که از حکمت داشته باشیم، داده های زیادتر، اطلاعات بیشتر یا دانش گسترده تر لزوما به سعادت فردی یا موفقیت سازمانی منجر نمی شود. بنابراین، علاوه بر داده و اطلاعات و دانش، آنچه سعادت جامعه و اشخاص را رقم میزند، حکمت است. حکمت برتر از دانستن صرف است و قطعا چیزی کاملا متفاوت را دربرمیگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰

نیروی انسانی، مهمترین بخش هر سازمان دانسته شده است. نیروی انسانی نقش محرک سازمان و عامل اصلی در رسیدن به اهداف سازمانی را بر عهده دارد. امروزه نیروی انسانی به عنوان محور تحول و عنصر اساسی هر سازمان که متأثر از اطلاعات و ارتباطات عمل می کند، در نظر گرفته می شود. البته نیروی انسانی زمانی میتواند سازمان را یاری دهد که خود از انگیزه بالایی برخوردار باشد. یکی از برنامه های راهبردی و حیاتی مدیریت هر مجموعه افزایش میزان انگیزش کارکنان سازمان است. ایجاد و حفظ انگیزه کارکنان از مهمترین عوامل مدیریتی در توسعه و پیشرفت و بهره وری هر سازمان است. از همین رو شناسایی میزان انگیزه کارکنان و راه های افزایش آن از وظایف مدیران است.

انگیزش در فارسی، اسم مصدر انگیزیدن است و در لغت، به معنای تحریک و ترغیب، تحریض و هیجان آمده است. معادل «انگیزش» در زبان انگلیسی کلمه (Motivation) می باشد. انگیزش با مفاهیمی چون نیاز، میل، علاقه، رغبت، و محرک ارتباط دارد و افراد برحسب علاقه، فرهنگ یا موقعیت خود، از این واژگان استفاده می کنند. البته از نظر علمی مفاهیم نیاز، انگیزه و محرک کاربرد بیشتری دارند. روانشناسان بر این باورند که « انگیزه عاملی است درونی که رفتار فرد را در جهت معینی هدایت می کند و راهنمای اوست برای گزینش کوششی از میان کوشش های ارادی وی» به عبارت دیگر انگیزش را می توان حالتی در افراد دانست که آنان را به انجام رفتار و عمل خاصی متمایل می سازد.

انگیزش بیانگر آن دسته از فرایندهای روانشناختی است که علت برانگیختگی، هدایت و تداوم اعمال ارادی هدفمند است. بر اساس این تعاریف برای شناخت فرایند انگیزش باید به معنای مفاهیمی چون نیازها، انگیزه ها، محرک ها پرداخت و روابط میان آنها را بررسی کرد. انگیزه ها همان پاسخ هایی است که افراد در جواب چراهای رفتارشان می گویند. انگیزه ها عامل آغاز و ادامه فعالیت ها هستند و جهت کلی رفتار هر فرد را معین می سازند. 

انگیزش در یک سازمان به معنای تمایل کارکنان به تلاش بسیار زیاد در جهت هدف های سازمانی است، مشروط بر آنکه این تلاش توان بر آورده ساختن یک یا چند نیاز فردی را داشته باشد. 

در مجموع میتوان گفت در موضوع شناسایی و سنجش عوامل مرتبط با «انگیزه» باید به دو نکته توجه داشت:

2) «انگیزش» فرایندگراست و بر انتخاب، عدم انتخاب و هدف هر کدام توجه دارد.

3) «انگیزش» هم بر چگونگی آغاز رفتار و هم بر چگونگی تداوم یا توقف آن توجه دارد.

 

مثال هایی از نتایج پژوهش در موضوع انگیزش کارکنان:

ابتدا باید توجه داد که ایجاد،حفظ و تقویت انگیزه کارکنان به عوامل بسیار گوناگون و گاه‌ ناشناخته‌ای وابسته است،به همین خاطر شناخت این عوامل و تعیین میزان اثربخشی آن،غالباً دشوار و نیازمند دقت و صحت مبانی علمی و شیوه های اجرایی پژوهش می باشد که ضرورتاً باید توسط پژوهشگران متخصص و با تجربه انجام شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۰۷:۳۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۰۰:۲۶